بیا امشب دمی با من کنار بسترم بنشین
من از عشق تو میسوزم تو با خاکسترم بنشین
به اشک چشم و خون دل تو را من آرزو دارم
بیا همچون غبار غم به چشمان ترم بنشین
مرا گفتی که می آیم تو را باور نمی کردم
در این غم خانه هستی به باغ باورم بنشین
به حاتم خانه چشمم اگر دیدی غمی پنهان
قدم بردار از آن چشم و به چشم دیگرم بنشین
به جانم آتش عشقت ببین امشب چه می سازد
مرا دیدی اگر بی جان کنار پیکرم بنشین
زه آه آتش افروزم پیاپی شعله می بارد
بیا آب محبت شو به روی افکرم بنشین
مرا رسوا چو مجنون بیابان گرد می خواهی
مکن ای نازنین دیگر از این رسوا ترم بنشین